عقب انداختن. بتأخیر انداختن: بسیاری برف کشت را قطع میگرداند و زراعت را بازپس می اندازد. (تاریخ قم ص 190). پس چون معتمد این سخن شنید، خواست که رسم استفتاح و ابتدای خراج باز پس اندازد. (تاریخ قم ص 146) ، جای مراجعت و بازگشت. (ناظم الاطباء) ، بازپس. (از بهار و غوامض سخن) (آنندراج). واپس. من بعد، باقی مانده. (ناظم الاطباء)
عقب انداختن. بتأخیر انداختن: بسیاری برف کشت را قطع میگرداند و زراعت را بازپس می اندازد. (تاریخ قم ص 190). پس چون معتمد این سخن شنید، خواست که رسم استفتاح و ابتدای خراج باز پس اندازد. (تاریخ قم ص 146) ، جای مراجعت و بازگشت. (ناظم الاطباء) ، بازپس. (از بهار و غوامض سخن) (آنندراج). واپس. من بعد، باقی مانده. (ناظم الاطباء)
تعویق. تأخیر. تلکﱡؤ، قسطی از دین را بموعد ندادن،... زن، حیض را دیر کردن، در تداول عوام، بلغت اهریمنی، زادن. زائیدن. تولید کردن: سه بچه پس انداخته است. سه تا کره پس انداخته است
تعویق. تأخیر. تَلکﱡؤ، قسطی از دین را بموعد ندادن،... زن، حیض را دیر کردن، در تداول عوام، بلغت اهریمنی، زادن. زائیدن. تولید کردن: سه بچه پس انداخته است. سه تا کره پس انداخته است
تاخیر کردن بتعویق انداختن، قسطی از دین را بموعد ندادن، بتاخیر افتادن حیض در زن، تولید فرزند کردن (در مورد توهین بکار رود) تولید مثل کردن: سه بچه پس انداخته
تاخیر کردن بتعویق انداختن، قسطی از دین را بموعد ندادن، بتاخیر افتادن حیض در زن، تولید فرزند کردن (در مورد توهین بکار رود) تولید مثل کردن: سه بچه پس انداخته