جدول جو
جدول جو

معنی واپس انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

واپس انداختن
(غُ گَ تَ)
درنگی کردن. به تأخیر انداختن و معطل کردن. دیری کردن. (ناظم الاطباء). تأخیر. واپس افکندن. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس انداختن
تصویر پس انداختن
به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خَ بَ)
عقب انداختن. بتأخیر انداختن: بسیاری برف کشت را قطع میگرداند و زراعت را بازپس می اندازد. (تاریخ قم ص 190). پس چون معتمد این سخن شنید، خواست که رسم استفتاح و ابتدای خراج باز پس اندازد. (تاریخ قم ص 146) ، جای مراجعت و بازگشت. (ناظم الاطباء) ، بازپس. (از بهار و غوامض سخن) (آنندراج). واپس. من بعد، باقی مانده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
تعویق. تأخیر. تلکﱡؤ، قسطی از دین را بموعد ندادن،... زن، حیض را دیر کردن، در تداول عوام، بلغت اهریمنی، زادن. زائیدن. تولید کردن: سه بچه پس انداخته است. سه تا کره پس انداخته است
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُو بَ اَ کَ دَ)
به یاد آوردن بچه را از چیزی که فراموش کرده بود و وقتی که به یاد آن افتاده آن را میخواهد و طلب میکند
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
تسویف. کار واپس افکندن. تأخیر
لغت نامه دهخدا
بیاد آوردن بچه را از چیزی که فراموش کرده بود و وقتی که بیاد آن افتد آنرا طلب کند
فرهنگ لغت هوشیار
تاخیر کردن بتعویق انداختن، قسطی از دین را بموعد ندادن، بتاخیر افتادن حیض در زن، تولید فرزند کردن (در مورد توهین بکار رود) تولید مثل کردن: سه بچه پس انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس انداختن
تصویر پس انداختن
((پَ اَ تَ))
تأخیر کردن، پس انداز کردن، کنایه از بچه به دنیا آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
رمي النّرد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
Dice
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
jeter les dés
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
кидати кубики
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
zar atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
бросать кости
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
پاسا پھینکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
গুটি ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
kutupa dadi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
サイコロを振る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
주사위를 던지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
rzucać kostkami
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
לגלגל קוביות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
पासा फेंकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
würfeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
ทอยลูกเต๋า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
dobbelstenen werpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
tirar los dados
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
tirare i dadi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
jogar os dados
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
掷骰子
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاس انداختن
تصویر تاس انداختن
melempar dadu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی